بدون عنوان
پسرکوچولو امروزصبح مامی رو بدجوری ترسوندی. وقتی صبح مامی از خواب بیدارشدکه به شما شیر بده دید صورت خونی شده یه دفعه دادی زدم که وای خدای من پسرم چش شده,دیدم داری نق میرنی وصورتت رو چنگ زدی فوری با یه دستمال صورتت رو پاک کردم دیدم صورت خوشگلت رو زخمی کردی و خون زخم رو به بقیه صورتت مالیدی . ولی بازم جای شکر داشت که به وسعت اون خونی که روصورتت دیدم نبود برای همین از امشب دستکش میکنم دستت تا دیگه صورتت رو زخمی نکنی دل من هم خون نکنی ...